۱۰ فیلم وسترن غم انگیز و متفاوت در ژانر وسترن اسیدی
[ad_1]
از وقتی که پائولین کایل، منتقد مشهور سینمایی، در نقد فیلم ال توپو ساخته آلخاندرو خودوروفسکی در دهه ۷۰، کلمه «وسترن اسیدی» (acid Western) را نقل کرد، این ژانر به شیوه های پیچیده تعداد بسیاری توضیح داده شده است. یک توضیح ساده تر این است که وسترن اسیدی یک زیرشاخه از ژانر وسترن، متشکل از فیلم هایی است که در آن اتفاقات شگفت و تکان دهنده رخ می دهد. از همه مهم تر، قهرمانان داستان همانند وسترن های سنتی آخر خوشی ندارند. آن ها یا می میرند، یا در نتیجه عواملی که خارج از کنترلشان است، به شدت رنج می برند، یا در فکر آینده ای نامعلوم به حال خود رها می شوند. قبل از این که این اتفاق بیفتد، آن ها در معرض انواع توانایی های شگفت و غریب قرار می گیرند که از توهم تا برخوردهای خصمانه یا ناخوشایند با شخصیت های متفاوت را شامل می بشود.
در این سبک جاه طلبیهای استعاری آثار مورد تحسین منتقدان همانند شین و جویندگان را با افراط فیلمهای وسترن اسپاگتی و چشمانداز ضد فرهنگ دهه ۱۹۶۰ ترکیب خواهد شد. به این علت فیلم های وسترن اسیدی معمولی، مخاطبان را به این خاطر انسان ها تا چه حد می توانند شگفت و پیچیده باشند، شگفت زده می کنند و فیلم های زیر از بهترین فیلم های این ژانر او گفت و گو برانگیز به شمار می روال چون به خوبی عناصر کلیدی که در بالا به آن ها اشاره کردیم را به عکس می کشند.

۱۰- The Shooting (1966)
فیلم تیراندازی اولین فیلم وسترن اسیدی به شمار می رود و یقیناً با تداوم حس ابهام در طول داستان و اراعه یک آخر خونین، پایه و مبنا این ژانر فرعی را به درستی بنا می کند. شخصیت مهم فیلم، «زنی بدون نام» مرموز است که برداشتی زنانه و شیطانی از شخصیت «مردی بدون نام» با بازی کلینت ایستوود است. او به دو هفت تیرکش نظر می دهد تا او را در بیابان همراهی کنند اما هیچ گاه نمی خواهد توضیح دهد که به کجا می رود و قرار است چه کاری انجام دهد. علی رغم عدم مطمعن و حرکت سرد زن، این دو هفت تیرکش برای این کار اظهار آمادگی می کنند چون هر کدام انگیزه کافی خاص خودش را دارد. یکی همانند اکثر هفت تیرکش ها عاشق پول است و فرد دیگر فکر می کند که زن مرموز زیاد زیباست، به این علت خیره شدن به او برای ساعت ها سرگرم کننده خواهد می بود.
تیراندازی به طور کلی با فراهم کردن سوالات بی جواب زیاد، مخاطب را روی صندلی اش نیم خیز نگه می دارد. به گفتن مثال، یک هفت تیرکش دیگر با بازی جک نیکلسون جوان یک دفعه ظاهر شده و اغاز به تعقیب آن ها می کند. به نظر می رسد که زن او را می شناسد، اما باز هم هیچ زمان به دو مرد دیگر نمی گوید که او کیست. نمود های بصری فیلم نیز خیره کننده می باشند، عمدتاً به این علت که فیلم با منفعت گیری از تکنیک ایکس ال (نور حاضر و طبیعی) فیلمبرداری شده است و کل اتفاقات در صحرای آفتاب زده رخ می دهد. علیرغم خشونت آزاردهنده برخی از صحنه ها، به بینندگان پیشنهاد می بشود که برای اوج داستان که در آخر آن رخ می دهد، به تماشای این فیلم نشسته و تا آخر صبر کنند.

۹- El Topo (1970)
درست از همان لحظه اول، ال توپو (در زبان اسپانیایی به معنی موش کور) مخاطبان را غافلگیر و احتمالا وحشت زده می کند. قهرمان داستان به همراه پسر شش ساله برهنه اش سوار بر اسب در صحرا دیده می بشود. او، خودش، به شیوه معمول شخصیت های وسترن لباس پوشیده است، به این علت توانایی های فرزندپروری پدر در اینجا زیر سوال می رود. در ادامه، او شیفته زنی می بشود که او را به چالش می کشد و می گوید که اگر به جستوجو فرصتی برای بدست آوردن دل اوست، باید چهار راهزن بدنام منطقه را بکشد. او نیز به شدت دست به کار می بشود و پسرش را در صومعه ای رها می کند.
ال توپو نیز یکی از آن فیلم هایی است که به شدت از ژانرهای دیگر وام گرفته است به این علت چند عنصر سورئالیستی و فانتزی در آن گنجانده شده است. در یک صحنه نسبتاً مقدس، شخصیت مهم داستان قبل از شلیک به یک سنگ، دعا می خواند و هنگامی این کار را انجام می دهد، آب بیرون می آید. این لحظه عرفانی شگفت ترین لحظه داستان نیست چرا که در صحنه ای دیگر، زنبورها دور جسد مردی که توپو به تازگی کشته است، جمع می شوند. هیچ گاه به طور کامل توضیح داده نمی بشود که آیا برخی از این اتفاقات نمادین می باشند یا هر چیز فرد دیگر، اما به علت روانی و پویایی داستان، این ابهامات هیچگاه به مشکل تبدیل نمی شوند.

۸- Walker (1987)
قهرمان داستان فیلم واکر، ویلیام واکر، از «عقده روانی چه گوارا» رنج می برد و چون نمی تواند در سرزمین خودش به پیروزی های بسیاری دست اشکار کند، تصمیم می گیرد نیکاراگوئه را از استبداد آزاد کند. او با پیروزی شورش را تحریک می کند و در نهایت رئیس دولت می بشود، اما به گفتن یک رهبر، بدتر از سلف خود ظاهر می بشود. او حتی برده داری را به گفتن راهی برای جلب رضایت ایالات کنفدراسیون آمریکای جنوبی برقرار می کند. دوران وحشت حکومت او در نهایت به اعدام خودش ختم می بشود.
فیلم با گنجاندن نادرست تاریخی پست مدرن خود را به طور کامل در زیرژانر اسیدی غوطه ور می کند. برای مثال، در این داستان هلیکوپتر وجود دارد، با این حال روایت فیلم در سال ۱۸۵۳ است (برادران رایت اولین هواپیما را در سال ۱۹۰۳ به پرواز درآوردند، و ایگور سیکورسکی اولین هلیکوپتر کاربردی را در سال ۱۹۳۹ ساخت). این شخصیت ها این چنین نوشابه رژیمی می نوشند که برای اولین بار در سال ۱۹۸۲ معارفه شد. با این حال، این انتخاب خاص نوشیدنی راهی ایده آل برای وارونه کردن کلیشه های زیاد قدیمی ژانر وسترن به نظر می رسد که در آن شخصیت هایی بر یک بطری آب کوچک برای سفرهای طویل تکیه می کنند.

۷- Ride in the Whirlwind (1966)
فیلم تاختن در گردباد فیلمی نیست که همه نامش را شنیده باشند اما از نظر کیفیت، یکی از بهترین فیلم های جک نیکلسون است. در اینجا، او یکی از سه گاوچرانی است که در زمان نامناسب در مکان مناسب ظاهر می شوند. آن ها درست سپس از مورد سرقت قرار گرفتن یک دلیجان، از کنار آن عبور می کنند و هنگامی کلانتر جدی شهر از راه می رسد، آن ها را با خلافکاران نادرست می گیرد. آن ها که نمی توانند او را قانع کنند، ناچار به فرار می شوند و با همه وجود از خود دفاع می کنند.
فیلم نامه این فیلم نیز توسط جک نیکلسون نوشته شده است که مسلماً نیاز به انجام کارهای بیشتری را حس می کرد چون او در آن زمان تا این مدت ثروتمند و زیاد مشهور نبوده است. نتیجه این کار این است که دیالوگ چندانی در فیلم وحود ندارد، با این حال، این نوشته چیز بدی نیست چون به تحکیم حس هراس و ناامیدی بین شخصیت ها پشتیبانی می کند. به همان سختی که گاوچران ها می جنگند، آن ها زیاد تر به دام افتاده به نظر می رسند و آینده برای آن ها تیره و تار به نظر می رسد. در نهایت تنها یکی از آن ها زنده می ماند.

۶- Dead Man (1995)
فیلم مرد مرده احتمالا نادیده گرفته شده ترین فیلم ژانر وسترن باشد. در این فیلم، سرنوشت به پرتاب بی محابای بدشانسی به سمت حسابداری به نام ویلیام بلیک ادامه می دهد. او ابتدا به شهری کوچک در اوهایو می رود تا در شغل جدیدی که به او نظر شده می بود مشغول به کار بشود اما در نهایت صاحب شرکت او را با اسلحه جستوجو کرده و فراری می دهد. علاوه بر این، نشان داده می بشود که مردم محلی به شدت با او خصمانه حرکت می کنند. سپس با یک روسپی اسبق می خوابد اما مدتی سپس دوست پسر اسبق حسود این روسپی از راه رسیده و معشوقه سابقش را می کشد. همه بر این باورند که بلیک قاتل است و بعد از فرار، فهمید می بشود که توسط سه جایزه بگیر تعقیب می بشود.
هنگامی پای انتقال رازآلودگی شخصیتش در فیلم در بین باشد، جانی دپ فوق العاده عمل می کند. در زیاد تر صحنه ها، به نظر می رسد که او در اغاز گریه کردن است. مطرح تک رنگی فیلم نیز به برجسته کردن ماهیت تاریک اتفاقات داستان پشتیبانی می کند. علاوه بر این، پیچ و تاب ها و اتفاقات غیرمنتظره همه ندارند. در یک لحظه، بلیک با مرد مرموزی آشنا می بشود که نظر می کند او را به دنیای معنوی ببرد. علاوه بر آن، این فیلم با ترکیب زبان انگلیسی با زبان های بومی آمریکا همانند سیکسیکا و کری، مخاطب را تحت تاثییر قرار می گیرد.

۵- Blueberry (2004)
بلوبری که برگرفته از یک کمیک فرانسوی – بلژیکی به همین نام است، داستان مایک داناوان را جستوجو می کند که اکنون کلانتر شهرش است، سال ها سپس از این که یک دشمن قدیمی او را از شهر بیرون راند، سپس از این که برای عشق یک زن با هم درگیری اشکار کردند. ماموریت مهم داناوان تلاش برای نگه داری صلح بین بومیان و جمعیت سفید پوستان است، اما هنگامی دشمن سابقش از راه می رسد، داناوان ناچار به عمل می بشود.
نقش شخصیت منفی داستان را مایکل مدسن بازی می کند، بازیگری که همیشه کار ساده ای برای نشان دادن جنبه های شیطانی شخصیت هایش داشت ها است. اگر چه مطرح داستان ساده است اما فیلم با منفعت گیری از عرفان سرخپوستی خود را غنی تر نشان می دهد. توهمات و نشانه های بدشگون نیز علتمی شوند که گهگاه فرصتی برای استراحت و دور شدن از سکانس های واقع گرایانه فیلم اشکار بشود. علاوه بر این، دیالوگ و نقطه نظر فیلم عموماً روانشناختی است که علتمی بشود همه چیزی برای فکر کردن در رابطه پیچیدگی ها و مشکلات زندگی در اختیار داشته باشند.

۴- Django Kill… If You Live, Shoot! (1967)
طلا و طمع منبع همه خشونت ها و ضرب و شتم ها در فیلم Django Kill… If You Live, Shoot! می باشند. این فیلم در واقع هیچ ارتباطی با مجموعه فیلم های جانگو ندارد. این فیلم به وضوح منفعت گیری از ژانر و نام جانگو است، اما به علت تکان دهنده بودنش، موفق می بشود جایگاه خاص خود را داشته باشد. کشتار و خونریزی وقتی اغاز می بشود که چندین راهزن به شهری می روال تا با منفعت گیری از طلاهایی که سرقت کرده اند، غذا و اسب خریداری کنند. از بخت بد آن ها، مردم شهر اصلاً مهربان و مهمان نواز نیستند، به این علت تلاش می کنند آن ها را بکشند و همه چیز را بگیرند.
از جمله صحنه هایی که تماشاگران باید چشمان خود را ببندند، صحنه ای است که در آن یک مرد بعد از شکنجه با خفاش های خون آشام، به صلیب کشیده می بشود و صحنه فرد دیگر که در آن پوست سر یک مرد کنده می بشود. دقت چندانی هم به زندگی حیوانات نمی بشود و در صحنه ای دیگر، مقدار بسیاری دینامیت به بدن یک اسب بسته شده و برای منفجر کردن دشمنان به کار گرفته می بشود. درست وقتی که بینندگان باور می کنند دیگر همه چیز را دیده اند، آخر داستان حتی شگفت تر هم می بشود.

۳- The Hired Hand (1971)
پیتر فوندا هیچ گاه به اوج شهرت و اعتبار پدرش هنری فوندا نرسید، اما با چند تاثییر کلاسیک همانند Easy Rider و وسترن اسیدی کارگر مزدور چند فیلم خوب برای طرفدارانش باقی گذاشت. در اینجا او نقش مردی را بازی می کند که بعد از هفت سال سرگردانی در جنوب غرب خسته می بشود و تصمیم می گیرد نزد همسرش بازگردد. در کمال ناباوری برای او، همسرش به سردی از او استقابل کرده و تنها موافقت می کند که او را به جای شوهر، در مقام یک کارگر مزرعه بپذیرد.
بر خلاف دیگر آثار این ژانر، The Hidden Hand در حوزه اکشن چیز بسیاری برای اراعه ندارد. جذابیت و بزرگی این فیلم عمدتاً از دیالوگ های آن ناشی می بشود، به خصوص وقتی که همسر قهرمان داستان، او را برای توهمات و خودخواهی اش مورد انتقاد قرار می دهد. او هم همانند همه افرادی که نظاره گر می باشند، چاره ای جز این ندارد که از خود بپرسد چه چیزی علتشده این مرد سپس از سال ها ترک کردن او، تا این مدت هم انتظار عشق و علاقه او را داشته باشد. این دو موفق می شوند اختلافات خود را حل و فصل کنند، اما درست وقتی که به جستوجو اغاز زندگی مجدد در کنار هم می باشند، در سکانس اوج داستان، فاجعه در یک صحنه زیاد هولناک رخ می دهد.

۲- Bad Company (1972)
گروه بد یا دوستان بد از آن دسته فیلم های نادری است که هیچ قهرمان یا شروری ندارد. هر فردی که قرار است دوست داشتنی باشد کارهای بد بسیاری انجام می دهد. به اختصاصی پسران جوانی که در مرکز داستان قرار دارند، انتخاب های سوال برانگیزی انجام می دهند. آن ها هر کدام همه تلاش خود را می کنند تا در طول جنگ داخلی آمریکا از فراخوانده شدن به خدمت اجتناب کنند اما بعد از رسیدن به مقصد خود، راهزن می شوند. انگارً برای آن ها، به نوعی اشکار نیست که کدام یک شغل خطرناک تری است: سربازی یا راهزنی.
این فیلم با برجسته کردن مداوم عدم بلوغ پسران، جذابیت دو چندانی اشکار می کند. آن ها در زیاد تر کارهایی که انجام می دهند از چیزی که فکر می کردیم فراتر می روال، به این علت زیاد تر عمل های شگفت و غریب و پرتنشی انجام می دهند. در یک برهه از داستان، همه آن ها توافق می کنند که با یک زن مسن تر رابطه جنسی داشته باشند. وقایع در نهایت به شکلی بی نتیجه و در عین حال رضایت قسمت به آخر می رسند، در یک فریم فریز شده که خاطره فیلم مشهور بوچ کسیدی و ساندنس کید را زنده می کند.

۱- Captain Apache (1971)
لی ون کلیف در وسترن های خوب بسیاری بازی کرده و کاپیتان آپاچی یکی از آن هایی است که تماشای آن الزامی به نظر می رسد چون او برخلاف دیگر فیلم های وسترنی که در آن بازی کرده، زمان وجود در داستان را با شخصیت های دیگر تقسیم نمی کند و وجود عمده ای در داستان دارد. او در این فیلم نقش یک افسر سواره نظام بومی آمریکا را بازی می کند که تلاش می کند معنی «صبح آوریل» – آخرین کلماتی که یک کمیسر قبل از مرگ به زبان می آورد- را فهمیدن کند. او به زودی فهمید می بشود که این نام یک واگن قطار است که رئیس جمهور گرانت را حمل خواهد کرد و توطئه ای برای ترور او وجود دارد.
به طور کلی، کاپیتان آپاچی داستانی عمیق و پر پیچ و خم دارد و همه این ها به این علت است که از کتابی نوشته یکی از بزرگ ترین نویسندگان داستان های وسترن ، سیدنی ادگرتون وایتمن اقتباس شده است. برخی از داستان های فرعی، نمادین می باشند و به طور ضمنی حرف های می بشود که برخی از چیزهایی که کاپیتان بعد از دریافت دارو از یک زن پزشک می بیند، توهم می باشند، نه رویدادهای واقعی.
[ad_2]
منبع