با اهمیت ترین وقایع روز تاسوعا_دانشجو
[ad_1]
به گزارش دانشجو
، روز نهم ماه محرم که معروف به تاسوعا است و به شب عاشورا پیوند خورده است، آخرین روزى می بود که امام حسین(ع) و یارانش شبانگاه آن را فهمیدن کرده بودند. بدین جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بیت(ع) از اهمیت بالایى برخوردار است. شیعیان این روز را منتسب به عباس بن علی نیز میدانند، و این روز را بسان روز عاشورا گرامی داشته و در آن به سوگواری میپردازند.
تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار و ادب و دلاوری و وفا و حقگذاری عباس بن علی(ع) است و با گذشت بیشتر از هزار و سیصد سال، تا این مدت تاریخ، روشن از کرامتهای اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است.
آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، امّا جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل بیت(ع) و کودکان تشنه کام باشند. لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان رساند.
خود از آب ننوشید و فرات را تشنه لبهای خویش نهاد و برگشت و دستِ عطش فرات، دیگر هیچ زمان به دامن وفای عباس نرسید. این ایثار را کجا میتوان یافت و این همه فداکاری مگر در واژه میگنجد و با کلام قابل گفتن است؟
دستان ابواالفضل(ع) قلم شد و این دستها برای آزادگان جهان علم گشت و عباس آموزگار بیبدیل فتوّت و مردانگی در تاریخ شد و چه به حق او را غیرتالله العظمیم نامیدهاند.
در این روز مهم، چند اتفاقات سرنوشت ساز در سرزمین کربلا واقع شد که به آنها اشاره مىکنیم:
ورود شمر به کربلا
شمر بن ذى الجوشن که در دشمنى به اهل بیت(ع) پیش قدمتر از دیگران می بود و با حرارت اختصاصیاى در اتفاق کربلا وجود به هم رسانید، نامه شدید اللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رسانید و او را از منظور عبیدالله باخبر گردانید.
پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین(ع) خوشبین می بود و در این راه تلاش زیادى به عمل آورده می بود، یک باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزى براى خود نیافت. او على رغم میلش یا با امام حسین علیه السلام باید نبرد مىکرد و یا فرماندهى را از دست مىداد و براى همیشه از دستیابى به حکومت رى محروم میشد.
پذیرفتن هر یک از این دو راه براى او دشوار می بود، ولى حب ریاست و هواى نفس، چنان بر وى تسلط یافته می بود که بدون در نظر گرفتن قیامت و موقعیت دینى و اجتماعى امام حسین(ع) و قرابت وى با پیامبر(ص)، راه نخست را انتخاب کرد و با این نیت که مىتوان امام حسین(ع) را به شهادت رسانید ولى بعد از آن، توبه کرد و در پیشگاه جدش محمد مصطفى(ص) خواست بخشش نمود؛ ولى اگر حکومت رى را از دست بدهد، هیچ زمان به آن نخواهد رسید، تصمیم گرفت که فرمان عبیدالله را اجرا کند و با امام حسین(ع) به نبرد بپردازد. به همین جهت سپاهیانش را آرایش داد و آنان را آماده دعوا نمود.
امان نامه براى ابوالفضل العباس علیه السلام
شمر، که فرمانده پیادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر کلیدى و پلید اتفاق کربلا می بود، در عصر روز تاسوعا، امان نامه اى از عمر بن سعد براى چهار فرزند رشید و دلاور ام البنین علیهاالسلام یعنى عباس، عبدالله، جعفر و عثمان از برادران پدرى امام حسین (ع) آورد تا آنان را از سپاه خداجوى و حقیقت طلب امام حسین(ع) جدا سازد.
ام البنین، همسر حضرت على(ع) داراى چهار فرزند دلاور و فداکار می بود که همگى در رکاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا حاضر بودند.
حضرت عباس(ع) که بزرگترین آنان است، از شهرت به سزایى برخوردار می بود. وى برای جمال قشنگ، قامت موزون، دلاورى، غیرت و شجاعت بىمانندش، به «قمر بنى هاشم» معروف شده می بود.
ام البنین از قبیله بنى کلاب می بود که شمر بن ذى الجوشن نیز به همین تبار انتساب اشکار مى کرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیکى خیمه گاه امام حسین(ع) آمد و با صداى بلند فریاد زد: خواهرزادگانم کجایند؟
امام حسین(ع) که منظور شمر را دانسته می بود، به برادران خود فرمود: جواب شمر را بدهید. اگر چه او فاسق است و لیکن با شما قرابت و خویشى دارد.
حضرت عباس علیه السلام به همراه سه برادر خود، در نزد شمر حاضر شدند و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ شمر او گفت : شما خواهرزادگان منید. بدانید تا ساعتى دیگر شعله هاى جنگ برافروخته مى گردد و از یاران حسین بن على علیه السلام زنده نمى ماند. من براى شما امان نامه اى از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر این که دست از یارى برادرتان حسین علیه السلام بردارید و سپاهیانش را ترک کنید.
حضرت عباس علیه السلام که کانون وفادارى و معدن غیرت می بود، بر او بانگ زد: بریده باد دستهاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات. اى دشمن خدا، ما را دستور مىدهى که از یاران برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوریم. آیا ما را امان مى دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله امانى نیست؟
شمر از جواب دندان شکن فرزندان ام البنین، خشمناک شد و به خیمه گاه خویش برگشت. این چنین روایت شده است: در بین سپاه عمر بن سعد، فردى می بود به نام ((عبدالله بن ابى محل بن حزام )) که برادرزاده ام البنین علیهاالسلام می بود. وى هنگامى که با خبر شد عمه زادگانش (عباس ، عبدالله ، جعفر، عثمان ) در بین سپاهیان امام حسین علیه السلام وجود دارند، امان نامه اى از عمر بن سعد براى آنان گرفت و به واسطه غلامش ((کزمان)) براى آنان ارسال کرد. او، فرزندان ام البنین علیهاالسلام را صدا زد و آنان را امان نامه پسر دایى شان باخبر گردانید. حضرت عباس(ع) و برادرانشان به وى انها گفتند: به پسر دایى ما سلام برسان و بگو که ما نیازى به امان نامه شما نیست. امان خدا، بهتر است از امان شما.
فرمان دعوا عمومى
عمر بن سعد، بعد از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد، حس کرد، اگر در مبارزه با امام حسین(ع) تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جاى او به فرماندهى سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچ گونه اخطار قبلى و با دست پاچگى همه فرمان دعوا عمومى به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام را صادر کرد.
وى با گفتن «یا خیل الله ارکبى و بالجنه ابشرى» تلاش نمود تا کردار خویش را بایسته نمود دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خویش را تحکیم کند، تا مبادا در نبرد با فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دچار سردرگمى و سستى و پراکندگى گردند. سپاه کفر پیشه عمر بن سعد، یک پارچه به حرکت درآمده و به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام هجوم آوردند.
امام حسین علیه السلام در این زمان خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروى خیمه هاى خود مشاهده نمود.
آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس ین على علیه السلام را طلبید و وى را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوى سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزى هاى بى حاصل آنان را جویا گردند. حضرت عباس علیه السلام به همراه یاران امام حسین علیه السلام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان سوال کرد:
منظور شما از این حرکت بى جا و غوغاها چیست؟ آنان جواب دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است که باید بر شما اراعه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وى بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!
حضرت عباس علیه السلام فرمود: بعد قدرى تامل کنید تا من این گزارش را به سرورم حسین علیه السلام برسانم.
حضرت عباس علیه السلام، مطلب دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه السلام به وى فرمود: به سوى ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر کنند و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى زیاد تر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مىداند که من به راز و نیاز با وى و نیایش در درگاهش چه قدر علاقهمندم.
حضرت عباس علیه السلام مجددا مطلب امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کارى شده می بود و شمر را رقیب خود مىدید، از خواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و او گفت: براى حسین، دیگر مهلتى نیست!
لیکن برخى از فرماندهان سپاه، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و انها گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت مىخواستند، ما کوتاه نمىکردیم ولى مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله کوتاه مىورزیم؟ ملزوم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر خواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و مطلب داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر مىسپاریم. در این زمان، اسایش نسبى حاکم شد و هر دو سپاه به خیمهگاه خویش برگشته و چشم به راه فرارسیدن روز سپس شدند.
دسته یندی مطالب
[ad_2]
منبع